ارسال شده در دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, - 15:8
عاقد: خدا ![]() آمد رود به خانه آن همسری که او ![]() لباس یاس بر تن کرد زهرا کنار دست او بنشست مولا ![]() دیدم که در عرش شور و شوق برپاست ![]() بر اوج محبت علی اوجی نیست ![]() سالروز نورانی ترین پیوند هستی مبارک . ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
نوشته شده در :دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:ازدواج حضرت علی(ع)و حضرت فاطمه(س),
مهر علی و زهرا با صدای زنده یاد ناصر عبداللهی
آهنگ مهر علی و زهرا را با صدای مرحوم ناصر عبداللهی به مناسبت سالگرد ازواج این زوج آسمانی بشنوید.باز بیا نقره بکوب طلا بریز پولک بپاش اگه که سبزه فدک اگه می چرخه فلک
معصومه، یعنی قداست مریم و عصمت فاطمه و ادامه قصه غصههای زینب در جستوجوی برادر . . . میلاد نور دیده رضا، کعبه دلها، حضرت معصومه علیهاالسلام خجسته باد
گم می شود در غربت شب های کوفه در لابلای نخلها، تنهای کوفه کوه است کوه اما دگر از پا نشسته سر می کند در چاه غم دریای کوفه خسته شده از سُستی این قوم صد رنگ خسته شده از شاید و امّای کوفه با نان و خرما می رود کوچه به کوچه اما چرا نفرین؟ مگر مولای کوفه ... جز جود و رحمت از امام ما چه دیدند؟ ای وای از نامردمان ای وای کوفه یارب بگیر از قدر نشناسان علی را سر آمده صبر از ملالت های کوفه مانند چشمانش دل عالم گرفته آمادهی رفتن شده آقای کوفه اما نگاهش بی کران بی کسی هاست دلشوره دارد از غم فردای کوفه روزی که می آید به شهر نانجیبان با دست بسته، جان به لب، زهرای کوفه روزی که خون می بارد از چشمان غیرت از طعنه های تلخ و جانفرسای کوفه بر روی نی سوی لب غرق به خونی سنگ بلا می بارد از هر جای کوفه می میرد از اندوه گوش و گوشواره دارد خبر از بغض بی پروای کوفه می پرسد از راه نجف طفل یتیمی ذکر لبش: بابای من! بابای کوفه!
گم می شود در غربت شب های کوفه در لابلای نخلها، تنهای کوفه کوه است کوه اما دگر از پا نشسته سر می کند در چاه غم دریای کوفه خسته شده از سُستی این قوم صد رنگ خسته شده از شاید و امّای کوفه با نان و خرما می رود کوچه به کوچه اما چرا نفرین؟ مگر مولای کوفه ... جز جود و رحمت از امام ما چه دیدند؟ ای وای از نامردمان ای وای کوفه یارب بگیر از قدر نشناسان علی را سر آمده صبر از ملالت های کوفه مانند چشمانش دل عالم گرفته آمادهی رفتن شده آقای کوفه اما نگاهش بی کران بی کسی هاست دلشوره دارد از غم فردای کوفه روزی که می آید به شهر نانجیبان با دست بسته، جان به لب، زهرای کوفه روزی که خون می بارد از چشمان غیرت از طعنه های تلخ و جانفرسای کوفه بر روی نی سوی لب غرق به خونی سنگ بلا می بارد از هر جای کوفه می میرد از اندوه گوش و گوشواره دارد خبر از بغض بی پروای کوفه می پرسد از راه نجف طفل یتیمی ذکر لبش: بابای من! بابای کوفه!
عید است و دلم خانه ویرانه بیا این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا یک ماه تمام مهیمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا |
نظرات شما عزیزان: